ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

فاضل نظری

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی‌کند شب من کِی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی‌تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود

ای زخم دل‌خراش! لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود

موسیقی سکوت، صدایی شنیدنی‌ست
بگذار گفت‌وگو به زبان هنر شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد