ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چرا بیقراری؟ چرا درهمی؟
چرا داغداری؟ خرابی؟ بمی؟!
مگر سرنوشت منی اینقدَر
غمانگیز و پیچیده و مبهمی؟
مرا دوست داری ولی تا کجا؟
مرا تا کجا «دوستت دارم»ی؟
نه با تو دلم خوش، نه بی تو دلم...
جهنم-بهشتی، نه! شادی-غمی
تو هم مثل باران که نفرین شدهست
بیایی زیادی، نیایی کمی!
●
جهان ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نمنمی...
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 04:23