ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
به «زیتونه غایباوا»، زائری از تاجیکستانگفتی به زن اجازهی دعوا نمیدهند
تقصیر روسری است که ویزا نمیدهند
هر بار با بهانهی قانون دلت گرفت
زیتونه جان! به تشنه که دریا نمیدهند
آجر شدی، دچار همآن کورههای داغ
خامی هنوز و آدرسش را نمیدهند
از تلخ روزگار، شکایت چه میکنی؟
این قهوه را به هر کس و هر جا نمیدهند
فرخار، پایتخت پریهاست، بختشان
عمر چوناین مسافرتی را نمیدهند
زیتونه جان! بلند شو، این هم حرم، ببین
کم غر بزن «غریبم و آقا نمیدهند»
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 02:53