ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
اینکه گفتی: «بیتو آنجا ماندهام تنها» که چه؟
«بارها دیدم تو را در عالم رؤیا» که چه؟
اینکه گفتی: «در تمام شهرها چشمم ندید -
مرد خوبی مثل تو در بین آدمها» که چه؟
بودنت وقتی نیازم بود پیدایت نبود
بعد از این مدت نبودن؛ آمدی اینجا که چه؟
راز ما لو رفته و شهری شد از آن باخبر
آنچه بوده بینمان را میکنی حاشا که چه؟
پاکی مریم مگر از چهرهاش پیدا نبود؟
بعد ناپیداییات حالا شدی پیدا که چه؟
من که گفتم برنخواهم گشت دیگر هیچوقت
آمدی دنبال من تا این سر دنیا که چه؟
من که دیوار قطوری دور قلبم ساختم
پشت چشم از عشوه نازک میکنی حالا که چه؟
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 02:51
حرف ها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟
با تو ام، با تو خدایا، بزنم یا نزنم؟
همه ی حرف دلم با تو همین است که :دوست... چه کنم؟
حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است :
دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم؟
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟
دست بر دست همه عمر در این تردیدم :
بزنم یا نزنم؟ ها؟ بزنم یا نزنم؟