ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حمید چشم‌آور

دریاست دو چشم تو چه مشکی و چه آبی
زیباست لبان تو چو یاقوت مذابی

باغی است تنت سبزتر از سبزی جنگل
هر میوه‌اش آغشته به دریای شرابی

برهم زده‌ای جاذبه‌ی روی زمین را
هر ذره به سوی تو رود با چه شتابی!

بر آن شدم از وحشت چشمت بگریزم
مهر تو ولی بسته به پاهام طنابی

یک بار تو را دیدم و صد بار دلم را
با دوری خود کُشتی و دیگر چه حسابی؟

چون سیل شدی آمدی و ولوله کردی
چون زلزله بستی کمرت را به خرابی

گیسو بتکان دختر زیبای غزل‌ها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟

دیشب زدم از خواجه پی هر دوی‌مان فال
می‌گفت: «حلال است به ایام شبابی»

آزاد و رها گشتنم از بند تو سخت است
ور نه که حبس قفس تو چه عذابی!؟

زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست
به‌به... که چه بندی، چه قرنطینه‌ی نابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد