ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
موج است او که از نفس افتاده
برخاسته است اگر سپس افتاده
غمگین نباش، بیشهی خالی! شیر،
شیر است اگر چه در قفس افتاده
بویی از او نبرده نسیم الّا
صدها غزال در هوس افتاده
عشق اتفاق ِ ساکت و بیرحمی است
هرجا دلی شکست پس افتاده
تقصیر او نبود دل از من برد
شهد است هر کجا مگس افتاده
از سیبها بپرس به جز معشوق
عاشق به پای هیچکس افتاده؟
از جا بلند میشود او یک روز
مانند موج ِ از نفس افتاده
مجتبیٰ فرد
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 11:03