ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

امید صباغ‌نو

حسّ و حال همه‌ی ثانیه‌ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه‌ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همه‌ی فرضیه‌ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه‌ها ریخت به هم

در کنار تو قدم می‌زدم و دور و برم
چشم‌ها پُر خون شد، قرنیه‌ها ریخت به هم

روضه‌خوان خواست که از غصه‌ی ما یاد کند
سینه‌ها پاره شد و مرثیه‌ها ریخت به هم

پای عشق تو برادرکُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه‌ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دل‌مان تنگ شد و قافیه‌ها ریخت به هم

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده‌ی ما ریخت به هم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد