ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

امید صباغ‌نو

شدّت زلزله به حدّی بود، که دلم چند تکّه شد انگار
کاسه‌ی صبرمان تَرَک برداشت، بین‌مان تا کشیده شد دیوار!
 
بی‌تفاوت به حرف آدم‌ها، چشم در چشم باردارم دوخت
آب پاکی به روی دستم ریخت، گفت: دست از سر دلم بردار!
 
گفتم: آخر قرارمان این بود تا همیشه کنار هم باشیم
گفت: یک هفته... نه! فقط یک‌روز، تو خودت را به‌جای من بگذار
 
سِر شدم، ضعف کردم و یک آن پایم از اختیار خارج شد
درّه‌ای دور من دهن وا کرد، تکیه دادم به باد بالاجبار
 
خبر غصّه‌ام به قطب رسید، کوهِ یخ گریه کرد و لاغر شد!
منقرض شد طبیعت عشقم، تُف به این سرنوشت لاکردار
 
بی تو بین من و غزل‌هایم، صیغه‌ی مرگ محض جاری شد
مِهرِ من شد هزار افسوس و حبس درقعر پاکتی سیگار...

کاش آن لحظه که زبانم را موش چشم تو خورد می‌گفتم:
جای یک هفته سرنوشتَ‌ت را چند ساعت به دست من بسپار

نظرات 1 + ارسال نظر
marzi سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:58

ﻣﺮﺳﻲ ﻋﺰﻳﺰﻡ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد