ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
در سرّ تو میخواست سری داشته باشد
حتا اگر او را خطری داشته باشد
در خشکی دل خواست که تا اشک بریزد
تا باغ فدک برگ و بری داشته باشد
یک چشم به در داشت نگاهی به عزیزان
انگار که قصد سفری داشته باشد
کی پیش میآید که فلک، بانوی سبزی
«سر تا قدم از عیب بری» داشته باشد
کردند به تن جامهی تحریف و نگفتند
شاید که علی هم نظری داشته باشد
حالا به جز از دود و به جز اشک نبیند
این کوچه اگر رهگذری داشته باشد
ای کاش که پر گیرد و برخیزد از آتش
ققنوس اگر بال و پری داشته باشد
•
گفتم به گدایی بزنم این در و افسوس
این خانه بعید است دری داشته باشد
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 ساعت 12:45
سلام؛
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات
این خاک معصیت زده را کربلا کند
جوون چقدر خوش سلیقه ای.
حال کردم