ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

منصوره فیروزی

هی غزل می‌نویسم از چشمت بس که چشمان تو غزل‌خیز است
بندبندم دوباره امسال از حسرت دیدن تو لبریز است

غزلم مثل خاک نیشابور هوس حمله‌ی تو را دارد
آن قدر تشنه‌ی رسیدن توست، بیت‌بیتش  قنات و کاریز است

حمله کن تا تصرفش بکنی در دروازه‌ی غزل باز است
چند قرن است خاک نیشابور تشنه‌ی چشم‌های چنگیز است

حمله کن! گوش من نمی‌شنود سوره های «پیمبرم» را که
آیه‌آیه سفارشاتش «از شر چشمان او بپرهیز» است

حمله... نه! من همیشه تب دارم، اعتنایی نکن به این اشعار
تب هذیان گرفته‌ام هر چند، رگه‌ام از تبار «تبریز» است

تو بهاری! به ایل خود برگرد! من به دردت نمی‌خورم آخر -
گر چه اردیبهشتی‌ام  اما چارفصلم همیشه پاییز است

من و تو «زوج»های... نه! آقا! من و تو «فرد»های خوش‌بختیم!
با دو فرهنگ ضد هم که فقط... خاک چشمان‌شان غزل‌خیز است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد