ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چهقَدَر مانده به پایان پریشانی من؟
چهقَدَر مانده به چشمان تو... ویرانی من؟
چند ساعت به طلوع گل مریم داریم؟
چند جام آینه باقی است به حیرانی من
چند نوبت که بخوابیم زمین میشکفد؟
پاسخی ده به دل، این کودک پنهانی من!
چهقَدَر مانده که باران بزند خیس شویم
زیر باران برسد فصل غزلخوانی من
چند بوسه... که سرانگشت نوازشگر تو
بِسترد نرم، عرق از تب پیشانی من
جز تن تو که برهنهتری از روح نسیم
کیست پنهان شده در جامهی عریانی من
این بیابان که به صحرای جنون نزدیک است
وعدهگاه تو شد و روح بیابانی من
سر نهادم به سر زلف تو... یا سر برود
یا به سامان برسد بیسروسامانی من!
مجتبیٰ فرد
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 ساعت 16:08