ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شعر آخر چه کند این همه زیبایی را
تنت این منظرهی بکر تماشایی را
فاعلاتن فعلاتن فعلن... وزن شکست
باید از نو بنویسم توی نیمایی را
من به شهریور آغوش تو محتاجم باز
گرم کن در بغلت شاعر سرمایی را
اخمهایت که پیاش خنده نیاید تلخند
مثل این است که شیرین نکنی چایی را
نقشهی قلب تو را کاش به من هم میداد
«آن که پر نقش زد این گنبد مینایی را»
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 ساعت 17:49