ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بیدار شد از خواب، دید اردیبهشت است
آب و هوا سرشار از عطر فرشته است
در برکهی چشمان تو گم کرد خود را
از یاد برد آهستهآهسته که زشت است
فهمید در لبخند تو رازی است پنهان
پیشانیات پیداتر از هر سرنوشت است
یک عمر بذر کینه در دل کاشت اما
عشق تو توفان بود و زد بر هرچه کشت است…
•
تنها نمیماندی نبودم، برکهی من!
دنیا پر از ما جوجهاردکهای زشت است
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 ساعت 00:47