ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
آقا! رفیق! همسفر لحظههای ناب!
همسایهی قدیم من از عهد آفتاب!
تا چشمهچشمه بشکفد از عشق، چشم من
خورشید چشمهای خودت را به من بتاب
در من هزار و یک شب...ح از جنس شهرزاد
آغاز قصهای که نوشتند در کتاب
تا دل دهی به موج نگاهی که پیش روست
یا تن به دست حال و هوایی که هی خراب
اما من آه... عاشق خوبی نمیشوم
از بس که بیگدار تو را میزنم به آب!
•
«این روزها که جرأت دیوانگی کم است»
یادت عزیز! مرد خطرهای بیحساب