ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
خودم با خودم آشتی میکنم
خودم با خودم هی به هم میزنم
من اون قدر تنها شدم بعدِ تو
که با سایهم اینجا قدم میزنم
بدون بهونه بدونه دلیل
برای خودم عطر و گل میخرم
مث آدمهایی که دیوونهان
صدات میکنم اسمتو میبرم
خودم با خودم زندگی میکنم
خودم میگم و هی خودم میشنوم
دلم خیلی از دست دنیا پُره
صدای تو رو کم میشنوم
خودم با خودم دردودل میکنم
تا از گریه از غصه خوابم بره
میدونم نمیفهمی تو این اتاق
چهقدر زندگی بیتو سخت میگذره
«ته تنهایی هماین جاست که میگن
این هماون آخر دنیاست که میگن»