ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت
به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت، تو رفتی و هر چه بود گذشت
شبی به عمرم ا گر خوش گذشت آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی بر دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بستهی ما
صبا چو از بر آن زلف مشکسود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر، آری
چونآن توانم از این طرفه یادبود گذشت؟
غمین مباش و میاندیش زین سفر
اگرچه بر دل نازک غمی است، گذشت…