ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ابری بیار از دور پُرباران پرستو جان
عطری بیفشان بر حیاط خانه شببو جان
من میهمان دارم، مبادا خاک برخیزد
حالا که وقت آبروداری است جارو جان
این قدر بیتابی نکن پیراهن نازم
هی روی پیشانی نیا با شیطنت! «مو» جان
•
وقتی تو میآیی در و دیوار میچرخند
انگار چیزی خورده باشد خانه، بانو جان
عاشق شدن را داشتم از یاد میبردم
این شیر را بیدار کردی بچهآهو جان
این چشمها این شیشههای عمر من؛ ای جان
میبندی و انگار عمری مردهام... کو جان؟
کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی
گیرم که روزی بازگردی نوشدارو جان
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1391 ساعت 13:11
جالب بود.