عصری میان آن همه خونگریهها و دود
ماشین سرخ گل زده آمد تو را ربود
ماشین سرخ گلزده آهسته رفت و بعد
یک سایه ناپدید شد آنجا میان دود
رفتی و بعد خاطرههایت یکییکی
مهمانی آمدند در این خانهی کبود
حتی سراغ خاطرههایت نیامدی
وقتی که دستمال دلم خیس گریه بود
حتی نگفته بود کسی، عاشقت شده است
آخر به غیر من که کسی عاشقت نبود!
بعد از تو صد فرشتهی غمگین به تسلیت
یکباره آمدند در این شعرها فرود
•
آن شب ز پشت پنجره مردی کنار رفت
مردی شبیه من، جسدی خسته و عمود
حالا به احترام تو بعد از دو سال باز
عصری کنار پنجره این شعر را سرود