سینه در سینه پر از خالی یک حس زلالم
جرعهای بوسه بزن بر لب این جام سفالم
جرعهای گریه بیاور که تَرَم سازد و سرمست
رحمی آور به ترک خندهی خشکیدهی حالم!
بغض در بغض تو را منتظرم ای غزل اشک...
که به فر یاد من آیی و بباری کــه ببالم
همچونآن آینه همصحبت آن چشم سیاهم
پرم از حرف ولی حیف که حیرانم و لالم!
حلقه در حلقه پریشانی گیسوی تو نازم
که در او دایره در دایره در دور محالم
از دو چشم تو غزل گفتن من فلسفهای داشت
در غزل فلسفهی چشم تو در زیــر سوالم!