ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
من که تسبیح نبودم، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهرهی تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی میگشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفتهی خود خندیدی
از هماین نغمهی تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخهی ایمان خواندی
قلب صد پارهی من مهرهی صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشتهی ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟