ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
خدا به فکر فرو رفت: این پری بشود؟
و یا برای جهانم پیمبری بشود؟
کمی شبیه خودم باشد این؟ اگر باشد:
به شکل خالق خود شاه دلبری بشود
خدا به فکر که: آیا برای من باشد
و یا بیاید و زیبای دیگری بشود؟
به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کند
به آسمان بدهد تا کبوتری بشود
نشست تا که اگر مرد مثل یوسف را...
و یا شبیه به مریم، که دختری بشود
و دست برد که از ماه تکهای. . . نه! نَکند
اراده کرد که تا ماه بهتری بشود
نگاه کرد به آهوکه : این دو چشم؟ اگرــ
قشنگتر بکشم چشم محشری بشود
کشید ماهیِ نازی و کرد قهوهایاش
که در دو برکه دو چشم شناوری بشود
نخواست ماهی ِ زیبا اسیر تُنگ شود
کشید پلک قشنگی که تا دری بشود
و از عصارهی انگـور ریخت بر لب او
که هی شراب بریزد که ساغری بشود
ولی به آن می خالص لبی اگر برسد
خراب آن شود و بعد کافری بشود