ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

روح‌الله ساریجلو

خدا به فکر فرو رفت: این پری بشود؟
و یا برای جهانم پیمبری بشود؟

کمی شبیه خودم باشد این؟ اگر باشد:
به  شکل خالق خود  شاه  دلبری  بشود

خدا به فکر که: آیا برای من باشد
و یا بیاید و زیبای دیگری بشود؟

به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کند
به آسمان بدهد تا کبوتری بشود

نشست تا که اگر مرد مثل یوسف را...
و یا شبیه به مریم، که دختری بشود

و دست برد که از ماه تکه‌ای. . . نه! نَکند
اراده کرد که تا ماه بهتری بشود

نگاه کرد به آهوکه : این دو چشم؟ اگرــ
قشنگ‌تر بکشم چشم محشری بشود

کشید ماهیِ نازی و کرد قهوه‌ای‌اش
که در دو برکه دو چشم شناوری بشود

نخواست ماهی ِ زیبا اسیر تُنگ شود
کشید پلک قشنگی که تا دری بشود

و از عصاره‌ی انگـور ریخت بر لب او
که هی شراب بریزد که ساغری بشود

ولی به آن می خالص لبی اگر برسد
خراب آن شود و بعد کافری بشود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد