ای لب تو قبلهی زنبورهای سومنات
خندهات اعجاز شهناز است در کرد بیات
مطلع یک مثنویِ هفت مَن، زیباییات
ابروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات
من انار و حافظ آوردم، تو هم چایی بریز
آی میچسبد شب یلدا هل و چایی نبات
جنگل آشوب من، آهوی کوهستان شعر
این گوزن پیر را بیچاره کرده خندههات
میرود، بو میکشد، شلیک، مرغی میپرد
گردنش خم میشود، آرام میافتد به پات
گردهاش میسوزد و پلکش که سنگین میشود
میکشد آهی، که آهو... جان جنگل به فدات
سروها قد میکشند از داغی خون گوزن
عشق قلقل میزند از چشمهها و بعد، کات:
پوستش را پوستین کرده زنی در نخجوان
شاخهایش دستهی چاقوی مردی در هرات
سلام مرسی خیلی از این شعر خوشم اومد دمت گرم