ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
میرفتم و اشتیاقت در چهرهی لاغرم بود
عکس تو زیباتر از پیش در قاب چشم تَرَم بود
کاجی تبر خورده در باد، یک شانهام آتش و شعر
بارانی از زخم و لبخند بر شانهی دیگرم بود
وقتی دهان میگشودم چون فرق چاکیدهی کوه
فوارهی نعره میشد دردی که در پیکرم بود
از عقدههای نهفته، از شعرهای نگفته
صد شعلهی ناشکفته در زیر خاکسترم بود
چون یال توفان، مشوّش، آشفتهدستار و سرکش
اسپند جانم بر آتش، پیشانیات مجمرم بود
ای اول و انتهایم، دوشیزهی شعرهایم!
کاش این نفسهای آخر دست تو زیر سرم بود