ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین جنّتی

وطن! لبخندهای مردمِ شیرین‌زبانت کو؟
وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟

الا تبریز! ای در چشمِ تهران ریز! غمگینم،
- مگر غم را کند مشروطه - هان! ستّارخانت کو؟

گریبان پاره کن! هان ای برادر، وقت فریاد است،
سکوتت چیست یعنی؟ غیرتت چون شد؟ دهانت کو؟

برون انداز ما را زین وطن، ما سخت تنهاییم،
نبینم سر به زانو مانده‌ای آرش! کمانت کو؟

دوای درد ما اشک است...آری اشک...آری اشک...
شراب آورده‌ام، بنشین برادر! استکانت کو؟

به هر فصلی غمی، هر صفحه‌ای انبوهِ اندوهی،
وطن جان! خسته‌ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟
نظرات 1 + ارسال نظر
Snowprincess دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 00:19 http://snowgirl-snow.blogsky.com/

چه قدر غم انگیزه این شعر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد