از این سوی خراسان بلکه تا آن سوی کنگاور
چه طرفی بستهام ای دوست از این نام ننگآور؟
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت
که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟
دلم را پیشتر از این به کف آورده ای؛ حالا
زلیخایی کن و پیراهنم را هم به چنگ آور
به دست آور دل آن شاه ترسو را به ترفندی
به لبخندی سر این شیخ ترسو را به سنگ آور
به استقبال شعر تازهام بند قبا بگشا
مرا از این جهان بیسروسامان به تنگ آور
فراموشی در این شیشه است، خاموشی در آن شیشه
شرابت هوشیارم میکند قدری شرنگ آور...