ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مهرداد نصرتی

پیش آمده سوال کنی گاهی از خودت،
اصلا چه مرگت است؟ چه می‌خواهی از خودت؟

چون جاده‌ای که گم شده در هول برف و مرگ
برخیز بلکه باز کنی راهی از خودت

شمع کدام بزم شدی که نسوختی؟
برگشت دارد آن چه که می‌کاهی از خودت؟

مهمان سفره‌ی دل خود باش و صید کن
دریا خودت، کناره خودت، ماهی از خودت

دنیا غریبه است، در آینه‌اش مساز
تصویر رنگ‌باخته و واهی از خودت

بگذار روزگار غریب و فریب را
در حسرت برآمدن آهی از خودت...

این قدر دردمند برایت گریستم...
اما تو... شد سوال کنی گاهی از خودت؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد