ما جدا ماندهایم از هم و این، بیگمان سرنوشت خوبی نیست
بیتو دنیا بهشت هم که شود، بیشک اصلاً بهشت خوبی نیست
ماه اردیبهشت من امسال، گر چه بارانِ بسیاری داشت
حس تلخی ولی به من میگفت: اصلاً اردیبهشت خوبی نیست
این که ما فکر میکنیم به هم، نیمی از راه عشق طی شده است
بازگشت از میانهی این راه، منطقاً بازگشت خوبی نیست
میشود ناامید بود از عشق، از تو دلخور نمیشوم... اما
این که چیزی عوض نخواهد شد، حرفهای درشت خوبی نیست
عشق حالا معطل من و توست، تو ولی دل سپردهای به زمان
عشق یک معجزه است، باور کن، که زمان لاکپشت خوبی نیست
رفتهای تا که شعر خلق شود؟ زندگی شعر نیست، باور کن
این که «لیلی» شوی تو، من «مجنون»، ابداً سرنوشت خوبی نیست
پیش از اینها نه، بعد از این هم نه، عشق اکنون معطل من و توست
زنگ این خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبی نیست؟
سلام و خسته نباشید
این شعر آقای نصرتی هم مانند کارهای قبلی عالی است اما ای کاش یه علامت سوال کنار نیست مصرع آخر قرار می دادند که می شد ما شدن سرگذشت خوبی نیست؟
طرف مقابل را خطاب قرار می دادن! البته من اصلا با ادبیات شعر گفتن آشنایی ندارم محض درست شدن مفهوم شعر پیشنهاد دادم.!
درست میفرمایید،
تصحیح شد.