ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین جنّتی

ایران من! ای هر که رسیده است به جایی
کنده است تو را پوست به امید قبایی!

ایران من! ای قسمت مردان تو از تو
تنهایی: «یمگان دره‌ای» تنگی «نایی»

ای در تو به «اما و اگر» کار سپرده
وِِی در تو زبون، هر که کند چون و چرایی

«پژواک» چو تیری شد و برگشت به سویش

هرکس که برآورد به شوق تو«صدایی»

خفته است به صد حیله اگر هست در این مُلک
اندیشه‌ی بکری، نظر کارگشایی!

گویا خبر خوش نتوان از تو شنیدن
چون «قهقهه» از خانه‌ی درگیر عزایی

فردوسی اگر نعره برآرد عجبی نیست
«رستم به چه سرگرمی و آرش به کجایی؟»

خود منفعت است این که گریبان ضرر را
با پنجه‌ی تدبیر بگیرند به جایی

در مذهب ما بر «پسران» فرض نباشد
هم رفت اگر از «پدران» کار خطایی!

آن پای دگر پیش نباید که نهادن
در گل چو فرو رفت سرِ پنجه‌ی پایی

آه ای پسرم! «حال وطن بهتر از این باد!»
کس بهتر از این با تو نگفته است دعایی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد