ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
یک شاخه عشق میدهمت، بو نمیکنی
دیوانهای تو هم، به خدا! رو نمیکنی
رویت همیشه در نظرم هست نازنین!
هر چند این زمانه به ما رو نمیکنی
جادوی چشمهات به بندم کشید و رفت
بهر رهاییام ز چه جادو نمیکنی؟
بر پشتبام عاشقیام برف غم نشست
پارو به دست داری و پارو نمیکنی
خو کردهام به سنگدلیهات، بیوفا
اما تو سنگدل به کسی خو نمیکنی
یاری طلب نمودم و کس یاریام نکرد
چشمم به دست توست ولی کو؟ نمیکنی
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 10:07
قالبه زننده ایه
ولی محتوای خوبی داره