ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

کاظم بهمنی

تو هم‌آنی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دل‌خون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی ِدلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با این‌که مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را

قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:

«منم آن شیخ سیه‌روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را»
نظرات 3 + ارسال نظر
sepehr چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 http://sepehrfaridi.blogsky.com/

kooche zibaei darid....

saideh دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:57 http://www.salamdustan.blogsky.com

هزار بار نوشتی بیا بیا دیر است

هزار بار نوشتم که پای دل گیر است

شکست نیم نگاهت سکوت آینه را

نگاه کردن تو انتشار تصویر است

هزار بار برایت سروده‌ام، اما

غزل برای تو تنگ است، دست و پاگیر است

غروب فرصت خوبی برای دیدن بود

دریغ چشم تو از این کرانه‌ها سیر است

تو با دعای توسل گذشتی از پاییز

به استخاره نشستیم ما، دگر دیر است

نه من، نه تو، نه غزل، هیچ کس مقصر نیست

گناه زردی ما روی دوش تقدیر است

pante a

فاطمه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:57

خیلی زیبا بود. احسنت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد