ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب از این رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آن چه از این بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهی مرغی که فتد بر سر صحرا
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهی ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم ز هر بیمزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم