ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دلم! هنوز ماندهای اسیر دست سرنوشت
چه استخاره میکنی سر جهنم و بهشت؟
سبد سبد تلاش را به روی شانه میبرند
چرا هنوز ماندهای در ابتدای فصل کِشت؟
چه روزهای تیرهای که در برابرت نشست
از آن شبی که بخت بد به نام تو قفس نوشت
اسیر نان و گندمی، میان این همه گُمی
مگر که معجزه کنی رسی به چشمهی بهشت
همیشه گفتهام زمین سرای ماندن تو نیست
پرنده باش و پر بزن از این محلههای زشت
سلام جالب بوداحسنت
سلام علیکم از جناب آقای مجتبی فرد که شعر ناقص بنده را قابل دانستند و در این سایت منتشر کردند خیلی ممنونم این شعر را در سال 1373 در زمان دانشجویی سرودم و یاد آن ایام شیرین برایم تداعی شد. این دوبیتی را هم که برای آقا امام زمان (عج) سرودم تقدیم شما می کنم
ببین اشکی که در هر لحظه جاریست
از آن چشم قشنگت یادگاریست
برای مقدم سبز تو ای خوب
تمام صحن دل آیینه کاریست
سلام
شعر شما را در ایام نوجوانی، اگر اشتباه نکنم در مجله اطلاعات هفتگی خواندم و یادداشت کردم. مطلعش را ولی همیشه در ذهن داشتم تا چند روز پیش که در اینترنت جستوجو کردم و به بقیه ابیات و نام شما رسیدم.
ممنون از دوبیتی و لطفتان
پاینده باشید
همیشه