ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمّدعلی بهمنی

من زنده بودم امّا، انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می‌خواست، من دل سپرده بودم

یک عمر می‌شد آری در ذرّه‌ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دل‌گیر وقتی غروب می‌شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می‌شد وقتی غروب می‌شد
کاش آن غروب‌ها را از یاد برده بودم

نظرات 3 + ارسال نظر
علی محمد محمدی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:36 http://ermes-3.blogsky.com/

او سرسپرده می‌خواست، من دل سپرده بودم !!

چه زیبا سروده استاد بهمنی !

[ بدون نام ] دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:45

کنار دریا میری یادم کن
اینجا ساحل نداره که وقتی دلمون می گیره خودمون رو تو هیاهوی موجش از یاد ببریم

سعیده سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 00:17

اگر اشتباه نکنم مانی رهنما این شعر زیبا و ماندگار را خوانده است همیشه مصرع زیبای
او سر سپرده می خواست من دل سپرده بودم
را زیر لب زمزمه می کنم از این به بعد شعر کاملش را زمزمه خواهم نمود و چه خوب می شد لینک دانلود این آهنگ را هم بگذارید
ممنون از وبلاگ زیباتون که پر از خاطره اس

اگر یافتم، چشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد