ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
نی در این صحرا نمینالد شبان رفته را
میزبان، حسرت ندارد میهمان رفته را
منّت کجسیرتان از زخم، جانفرساتر است
پس نمیگیرم ز دست تیغ، جان رفته را
عشق، تاوانش اگر چه خون سهراب من است
چون تهمتن، برنمیگردیم خان رفته را
باغبان در سوگ گل، خون میخورد عمری، ولی
پس نمیگیرد ز پاییز، ارغوان رفته را
•
پیر عاشق ای عزیز! از یوسفش دل میکند
من نه یعقوبم که میگرید جوان رفته را