ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
وقتی از آفتاب برایت تن آفرید
تکلیف روزهای مرا روشن آفرید
برقی به چشمهای تو داد و دلی به من
انگار زیر صاعقهای خرمن آفرید
تا چند پیرهن تو جوانتر شوی ز من
خیاطّ پیر آمد و پیراهن آفرید
من گل شدم کنار تو پرپر شدم ولی
ای غنچه در سرشت تو، نشکفتن آفرید
در سر هوای زلف تو را داشتم ولی
کوتاهتر ز دست منت، دامن آفرید
من ساحل و تو موج، ببین سرنوشت را
حتی کنار آمدنت رفتن آفرید
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 ساعت 00:11
جای مصراع اول با دوم رو باید عوض کنید!