ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رضا نیکوکار

زخم‌ها بسیار اما نوشداروها کم است
دل که می‌گیرد تمام سِحر و جادوها کم است

هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است
بادها فهمیده‌اند اعجاز شب‌بوها کم است

تا تو لب وا می‌کنی زنبورها کِل می‌کِشند
هرچه می‌ریزی عسل در جام کندوها کم است

بیش‌تر از من طلب کن عشق! من آماده‌ام
خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است

از سمرقند و بخارا می‌شود آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است

عاشقم... یعنی برای وصف حال و روز من
هر چه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است

من هم‌این امروز یا فردا به جنگل می‌زنم
جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است

نظرات 1 + ارسال نظر
نعیما دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:51

باز هم همان طور عالی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد