ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
تویی که شهرهی شهری به شعر و خوشسخنی
خودت به مدّعیانت بگو که مال منی
من از اهالی دریایم، اهل آبی عشق
که غیر چشم تو هرگز نداشتم وطنی
به بیستون غرورم قسم که میخوردم
از ابتدای تولّد به درد کوهکنی
فقط برای تو دریاست، موجموج تنم
چه میشود که بیایی شبی به آبتنی
تنت به رقص درآید به وزن این غزلم
به تن تتن تنتن تن تتن تتن تتنی
هزار بار به من قول میدهی نروی
ولی چه سود که هر بار عهد میشکنی
تو حبس میشوی آخر، شبی در آغوشم
به جرم دزدی قلبم به جرم راهزنی
منم که مَرد نبردم ولی تو در عوضش
به راستی که لطیفی به راستی که زنی