ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سجاد سامانی

چنان طنین صدای تو بُرده از هوشم
که از صدای خود آزرده می‌شود گوشم
   
من از هراس شبیخون روزگار خبیث   
لباس جنگ به هنگام خواب می‌پوشم
   
چون آفتاب به هر ذرّه‌ای نظر دارم   
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
   
تو در دل منی و دیگران نمی‌دانند   
تو آتشی و من آتش‌فشان خاموشم
   
غبار آینه چشم‌های مست توام   
تو چشم بسته‌ای و کرده‌ای فراموشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد