ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین جنّتی

تُنگم و ناچار فرصت‌های «تَنگی» در من است
هر شب امّا خواب می‌بینم نهنگی در من است

با دل تنگی که من دارم، شکستن دور نیست
کوزه‌ی غلطیده‌ای هستم که سنگی در من است

ماهرویا! مشکن این عشق غرورآمیز را
خفته در اندیشه‌ی حُسنت، پلنگی در من است

تا کِی از پشت حصار شهر می‌خواهی مرا؟
از چه می‌ترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟

سر به روی سینه‌ام بگذار تا باور کنی
بر سر عشق است اگر هر روز جنگی در من است

عاقبت می‌گیرم از می‌خانه سهم خویش را
دامن مستانم و از عیش، رنگی در من است

گر چه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش
چاره‌ی روز مبادایی، تفنگی در من است
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد