ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

صالح دُروند

از این مسیر دو فرسنگ مانده تا مویت
هزار و چند قدم بیش‌تر به ابرویت

دلِ من است که پوشیده چکمه‌ی باد و
وزیده است به سوی شلالِ گیسویت

دل من است که از دستِ آسمان شمال
دلش گرفته و جاری شده است در جویت

دل من آه دلِ بی‌پناه و غمگینی
که سربه‌زیر و  پشیمان نشسته پهلویت

اگرچه هیچ‌یک از تپه های این اطراف
نمانده بی که گذر کرده باشد آهویت...

لبت تمامی خاورمیانه را امروز
گشوده است به تحسینِ خال هندویت

بدونِ این‌که تلاشی کنی توجهِ ماه
به چشم‌هم‌زدنی جلب می‌شود سویت

هم‌این که از پسِ یک جفت قلّه یک خورشید
هم‌این که بر تن یک کوه‌پایه سوسویت

هم‌این که دستِ کسی بی‌دلیل چادری از
ستاره را وسطِ دشت می‌کشد رویت

کجاست ماهِ هلالی که سرنوشت مرا
نظاره می‌کند از چشم‌های ترسویت؟
کمی به صورت ماهِ تو خیره می‌مانم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد