ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
گذشت از من و تصویر مُستندّش را
همین که پاککنِ موج، خطّ ردّش را
کسی نبود به یادش به غیر از اقیانوس
که البته نگران بود جزر و مدّش را
حدودِ پاشنهی کفش ماه یادم نیست
که حول و حوش 165 قدّش را...
حدیث عشقیمان بوده نسل اندر نسل
پدربزرگِ من آن روزگار جدّش را
غرورِ سنگیِ مردانهام که یادت هست؟
دو قطره بغض، ترَک دادهاند سدّش را
کجاست امر به معروف و نهی از منکر؟
شرابخورده کجا میزنند حدّش را؟
هنوز منتظر لحظهی مجازاتم
که دست دادستان چوبهی اَشدّش را
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 ساعت 01:56
همیشه به اینجا سر میزنم..خسته نباشید...احسنت به ای حسن سلیقه