ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

صالح دُروند

گشودی از دو سرِ شانه‌هات، شط‌ها را
گذاشتی وسطِ رودخانه، بَط‌ها را

هزار کاتب و خطّاط کوفی آمده‌اند
که از رباعیِ موهات، نوعِ خط‌ها را

هم‌این که متفق‌القول در تمامِ کتب
نوشته‌اند به نام تو، سلطنت‌ها را

بلند شو! که زمین، تب بریزد از هیجان
برقص حاشیه‌پردازیِ نمط‌ها را

رسیده قبله‌نما وقتِ آن که در طوفان
کنارِ روسری‌ات گم کند جهت‌ها را...

بعید نیست اگر ماه‌های دیگر هم
به نامِ تو متلاطم کنند شط‌ها را

یکی دو بیت به یادِ گذشته... یک دفعه
به خود می‌آیم و خط می‌زنم لغت‌ها را

هنوز جای تو خالی است توی دانشگاه
اگرچه یادِ تو پُر کرده نیمکت‌ها را

در این سروده که موهات در ممیّزی‌اند
به طرح روسری‌ات پُر کن این وسط‌ها را

تو را نیافته‌ام در حقیقت، از این رو
به جست‌وجوی تو دارم اتاقِ چت‌ها را...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد