ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مریم جعفری آذرمانی

ردِّ پایی در این بیابان نیست
اثری از عبور انسان نیست
شکم دین به سنگ بسته شده‌ است
که تهِ سفره، تکه‌ای نان نیست

تا که از باغ سر درآوردند
از شقایق، پدر درآوردند
بید تا آمد اعتراض کند
بی‌تأمّل تبر درآوردند

دل ما با گذشته‌ها خوش بود
عاشق آرش و سیاوش بود
کدخدازاده‌ی دهِ بالا
وارث اقتدار کورش بود

چیزی از اقتدار باقی نیست
خونی از این تبار باقی نیست
قهرمانان قصه‌ها ُمردند
که یکی از هزار باقی نیست

پست و بالای‌مان شبیهِ هم است
دین و دنیای‌مان شبیهِ هم است
بس که پا جای هم گذاشته‌ایم
جای پاهای‌مان شبیهِ هم است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد