ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
اگر چه هیچ گُلی چون تنِ تو خوشبو نیست
همیشه نافهگشایی به نفع آهو نیست!
دلیل این همه سرگشتگی به گردن توست
اگر توجّه زنبورها به کندو نیست
حضور توست که دلخواه کرده شعرم را
و گر نه آینه در ذات خود پریرو نیست
بخواه راحت دنیا و آخرت از من!
که گفته است دل من، چراغِ جادو نیست؟
میان عاشق و عاشقنما تفاوتهاست
یکی از آن همه چشمش به پیچش مو نیست
به مِهر میکُشی و زنده میکنی با قهر
شهید را که نیازی به نوشدارو نیست
•
- پریچهای که در این شعر ذکر خیرش رفت
پر است از تب رفتن ولی پرستو نیست
پرندهای که به رغم طنین در زدناش،
شروع یک غزل تازه است در زدناش:
به هر طرف که نظر میکنم به جز او نیست
و گر نه چشم من آن قدر نیز کمسو نیست...
سلام
منتظرم...