ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌رضا قزوه

سرم را می‌زنم از بی‌کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زادراهی بردم از دنیا نه هم‌راهی

اگر زادِ رهی دارم هم‌این اشک است و فریاد است
اگر در کوله‌ام چیزی است، اندوهی است با آهی

غروبی را تداعی می‌کنم با شوق دیدارش
تماشا می‌کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی‌خواهد گدایی را براند از درش شاهی

بخواه از او که برگردد ورق، شاید که بشکوفی
دعای دست می‌گویی... چرا چیزی نمی‌خواهی؟

از این سرگشتگی سمت تو پارو می‌زنم مولا!
از این گم‌بودگی سوی تو پیدا می‌کنم راهی

به  طبع طوطیان هند عادت کرده‌ام وقتی
همه الله می‌گویند و من الله ‌اللهی

دوباره نیمه‌ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل‌یاسین خوانده‌ام با شعر کوتاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد