ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
«او»
سوم شخص مفرد نیست
همهی دنیای من است!
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 ساعت 03:21
تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا
ماه، هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 ساعت 03:00
منم که تا تو نخوابی نمیبرد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمیخواهد
به یک اشاره میافتد درخت فرسوده
مجتبیٰ فرد
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 ساعت 02:59
هماین که سلام میکنی
دلم به هم میخورد
از تمام سلامهای بیآغوشِ جهان
بیا و تنت را به مهربانی آلوده کن
من از هوس حرف نمیزنم
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 ساعت 10:04
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شبپرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم
به قدم چو آفتابم به خرابهها بتابم
بگریزم از عمارت سخن خراب گویم
به سر درخت مانم که ز اصل دور گشتم
به میانهی قشورم همه از لباب گویم
من اگر چه سیب شیبم ز درخت بس بلندم
من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم
چو دلم ز خاک کویش بکشیده است بویش
خجلم ز خاک کویش که حدیث آب گویم
بگشا نقاب از رخ که رخ تو است فرّخ
تو روا مبین که با تو ز پس نقاب گویم
چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهن
تو چو لطف شیشه گیری قدح و شراب گویم
ز جبین زعفرانی کر و فر لاله گویم
به دو چشم ناودانی صفت سحاب گویم
چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم
اگرم حسود پرسد دل من ز شُکر ترسد
به شکایت اندر آیم غم اضطراب گویم
برِ رافضی چهگونه ز بنیقحانه لافم
برِ خارجی چهگونه غم بوتراب گویم
چو رباب از او بنالد چو کمانچه رو درافتم
چو خطیب خطبه خواند من از آن خطاب گویم
به زبان خموش کردم که دل کباب دارم
دل تو بسوزد ار من، ز دل کباب گویم
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی است، تأخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بِکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن