ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
از هم گریختیم
و آن نازنین پیالهی دلخواه را، دریغ
بر خاک ریختیم
جان من و تو تشنهی پیوند مهر بود
دردا که جان تشنهی خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و به این درد ساختیم
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانهی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم، ولی
هر بار دیر بود
اینک من و توایم دو تنهای بینصیب
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار
گمکرده هم چو آدم و حوّا، بهشت خویش