ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

لاادری

سکوت از کوچه لبریز است، صدایم خیس و بارانی است
نمی‌دانم چرا در قلب من، پاییز، طولانی است

من، حادثه‌بردوشم، صد حادثه از پرواز
بی‌تاب‌ترین پایان، دیوانه‌ترین آغاز

من غربت یک دردم، درد شب دل‌تنگی
در قحطی ِ دل‌جویی، با خاطره‌ای سنگی

بی‌رنگ‌ترین واژه، بی‌سایه‌ترین روزم
در دامن یلداها، بی‌شعله چه می‌سوزم!

می‌سوزم و می‌سازم با عشق بها دارم
بی‌عشق نمی‌دانم در خویش چه‌ها دارم

شاید تو و این دوری، یک قصه‌ی هم‌رنگید
ای حادثه‌ها امّا با عشق نمی‌جنگید

بی‌عشق ز خود دورم، من خویش نمی‌باشم
دیوانه‌دلم گفته در حادثه‌ها باشم

دیوانه‌دلم گفته بی‌حادثه می‌میرم
من بی تو و شیدایی، افسانه‌ی دل‌گیرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد