ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

لاادری

دست خودت نیست، زن که باشی
گاهی دوست داری
تکیه بدهی، پناه ببری، ضعیف باشی
دست ِ خودت نیست، زن که باشی
گه‌گاه حریصانه بو می‌کنی دست‌هایت را...
شاید عطر ِ تلخ و گس ِ مردانه‌اش
لابه‌لای انگشتانت باقی مانده باشد !
دست خودت نیست، زن که باشی
گاهی رهایش می کنی و پشت ِ سرش آب می‌ریزی
و قناعت می‌کنی به رویای حضورش
به این امید که او خوش‌بخت باشد
دست ِخودت نیست، زن که باشی
همه‌ی دیوانگی‌های عالم را بلدی
نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:35

زن که باشی... یه وقتایی آرزو میکنی هر چی باشی غیر از زن!!!

ناشُکری

مرضیه شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:06

خودت ناشکری!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد