ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

پژمان بختیاری

آن دشمنی که دوست نگردد دل من است
آن عقده‌ای که حل نشود مشکل من است

از دشمنان چه گونه شکایت توان نمود
جایی که پاره‌ی تن من، قاتل من است

آمد بهار و غنچه‌ی دل، خنده زد به شاخ
آن غنچه‌ای که خنده نبیند دل من است

بی‌غم نبوده‌ام نفسی تا که بوده‌ام
گویی که غم سرشته در آب و گِل من است

شاخ غمی است، دانه‌ی اشکی است، ای دریغ
از کِشته‌ی وجود، هم‌این حاصل من است

غرقم به بحر حیرت و راه نجات نیست
دستم اگر به مرگ رسد ساحل من است

شادان به یک نگاه که غافل کند کسی
گر هست در زمانه، دل غافل من است

گفتم مرو به جز دل من در دل کسی
گفتا که این خرابه کجا قابل من است؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد